یک سال پیش، درست در حوالی همین روزها بود که کمکم قادر بودیم نگاهمان را از ردّ خونهای برجایمانده در خیابان بگیریم ، که آسمان گلگون شد ؛ سرهامان پر از هیاهوی هزاران سؤال بیجواب بود ، هنوز نمیتوانستیم بفهمیم که چرا به سر شلیک کردید ، که بهتزده و حیران ، نگاهمان به آسمان خشکید ، لحظهای سکوت و هیاهوی جدیدی در سرمان با جریان اولین قطرهٔ اشک ، غوغا کرد ؛ «چرا زدید؟». سیل غم که از آسمان بارید و اشکهایمان که دستان آسمان را گرفت ، جوی خون در خیابانها که آسمان منبع
درباره این سایت