شیشه بود و سنگ بود ، یک پای لنگ . پای لنگ هر روز و شب بود زیر سنگ . شیشه با سنگ الفتی دیرینه داشت . سنگ اما داغ ِ دل در سینه داشت . سنگ با خود گفتگویی داشت عجیب . شیشه هم بود جنس ناب ، خیلی نجیب . سنگ و شیشه از ازل بودند کنار . هم کنار بودند و هم با هم کنار . سنگ میخواند و شیشه چون غزل . شعر و شور و جام ِ می ، روز ازل . غربتی بود در صدای سنگ پیر . همچو فرهاد ، بهر شیرین یک اسیر . شیشه منبع
درباره این سایت